top of page

 

چرا ما کوتاهی کردیم

از آزادی ما از زندانهای ستمشاهی حدودا ۴۵سال میگذرد  وما تازه اقدام به افشاگری کرده ایم، چرا اینهمه دیر؟ ۴۵سال عمریست،

چه عواملی باعث شد که اینهمه دیر بفکر نوشتن درمورد شکنجه در زندانهای ساواک بپردازیم و چه مسایلی پیش آمد که سرانجام بعداز این همه سال به اینکار مبادرت ورزیم؟

من درمهرماه ۵۵ دستگیرشدم، هیچگاه شکنجه بمعنای رایج کلمه نشدم، اما شکنجه شده های بسیاری را درطول مدت ۲سال زندانم دیدم وهمواره دلم میخواست که زودترومنسجم تر اقدام به افشاگری دراین مورد بشود والبته خودم دلایلی برای این تاخیر دارم واینجا مطرح میکنم.

بنظرم اولین دلیل برای نپرداختن به موضوع شکنجه، این بودکه بمدت کوتاهی بعداز آزادی ما، دوباره بگیروببندهاشروع شد. تا چشم برهم زدیم، عده ای دستگیر، تعدادی کشته، دسته ای مخفی و گروهی هم ناچاربه مهاجرت شدند، آنانکه ماندندباصدهاگرفتاری دست وپنجه نرم میکردند،اکثرا بیخانمان وآواره شهرها بدون شغل ودرآمدو بدنبال لقمه ای نان برای بقاع وسرپناهی برای زیستن، همه اینها کمترازشکنجه های زندان نبود،اخراج گسترده فرهنگیان وهمه افراد درمشاغل حساس، انگ اخراجی خوردن ونداشتن شغل ودرآمد حداقلی برای گذران زندگی بخصوص درشهرهای کوچک ومدام زیرضرب بودن، داشتن یکی، دو یاحتی تعدادبیشترشهیدیازندانی یافراری درخانه وخانواده هرکدام اززندانیان سابق و همه وهمه اینها دیگر فرصتی وانگیزه ای نمیگذاشت که کسی بفکر افشای موارد شکنجه در زندانهای رژیم سابق باشد.

البته جنگ ایران وعراق هم خود مورد دیگری از این بازدارندگی بود.

بعداز آن کشتارهای ۶۷ درزندانها، بعد پایان جنگ شد وآزادی اسرا وبعدها دوم خرداد وآنگاه داستان کوی دانشگاه وهمچنان هرچندوقت بکبارحادثه ای لود وهجمه ای که زندانهای شاه وشکنجه ها خودبخود رنگ میباختن. 

در سال ۸۸ که خون ندا آقاسلطان درخیابانهاجاری شدوآنهمه خونهای دیگر چگونه میشدازشکنجه سالهاپیش حرفی زد؟

وقتیکه جوانان دستگیرشده ۸۸ درزیربدترین شکنجه هاجان دادند، ما ازکدام شکنجه میتوانستیم بنویسیم؟

واین تراژدیها همچنان ادامه داشت و دارد.

نوید افکاریها، پویابختیاریها وبکتاش آبتین ها، بواقع این سالها بااین همه درد و رنج ومرگ والتهاب گذشت.

چگونه میشد درمیان اینهمه خون ودود وآتش از خونهای خشک شده سالهاپیش، گفت ونوشت؟ 

 ناگفته نماند که درطول این سالها، ارتباطات دوستان در اوایل کاملا قطع بود ،کم کم درطول سالها دوستان داخل همدیگررا یافتند وخوشبختانه دوسه سالی هست که باتعدادی ازدوستان دورازوطن هم پیوندهایی برقرارهست به لطف فضای مجازی .

 اما به گمانم عواملی که باعث شد اقدام به نوشتن درزمینه شکنجه درزندانهای شاه شود، یکیشان بجوش آمدن رگ غیرت دوستان بعدازشنیدن حرفهای  مقامات ساواکی در کانالهای تلویزیونی  و دیگر رسانه ها بودکه  وجود شکنجه را انکارکردند.

 شاید هم با وجود تلاش چشمگیر،  کسانی ازشکنجه شدگان  به علت فقدان  دسترسی  به  رسانه های سرتاسری نتوانستند  بطور وسیع دست  به افشای دروغهای عوامل ساواک پهلوی بزنند ووجود شکنجه شدید در رژیم پهلوی را در سطح وسیع منتشر نمایند

متاسفانه  با افراد زیادی ،  بخصوص ازجوانان برخوردداشتیم که اصلا ازشکنجه وحتی از وجود زندانی سیاسی  ، اعدام و کشته شدن زنان درزمان شاه بی خبربودند و هستند.

طبیعیتا این موضوعات درآدم ایجاداحساس وظیفه میکند، مورد ثبت درتاریخ وحس مسئولیت در رابطه بامسایل حقوق بشری هم که جای خود دارد .

بااین حساب بنظرم نمیرسد که ما کوتاهی کرده باشیم . درواقع برای ثبت درتاریخ وافشای مقطع خاصی ازتاریخ سیاسی واجتماعی کشورمان ونقش وجایگاه ما، ما زنان زندانی سیاسی رژیم پهلوی دوم، باید از آنچه که برما رفته است بنویسیم. 

که شاید اگرمقدور بود زودترمینوشتیم ، دیگر مجبور به شنیدن شعار«رضاشاه روحت شاد»  ویا درهراس بازگشت رضا  پهلوی دوم برای بدست گرفتن رهبری کشور نبودیم.

درود برهمه دوستانیکه از دردها ورنجهای بیکرانشان در دوران شکنجه نوشته اند، امید که این افشاگریها کم کم ریشه چنین جنایت ضدانسانی را درایران وجهان 

ریشه کن کند.

به امید آنروز .

ط ج

bottom of page